انجمن کاربران لینوکس ایران - تکنوتاکس سابق

نسخه ي کامل: نیمی از اهریمن!
شما در حال مشاهده نسخه ي متني اين صفحه هستيد. مشاهده نسخه کامل تر با قالب بندي صحيح
نیمی از اهریمن

آیا تاکنون اندیشیده اید که چرا؟!
چرا میگویند تجارت اینست؟
چرا گویی تجارت چیزی دیگر است بغیر از اجزای دیگر بشریت و جهان.
و چرا گویی برای آن در هر وادی توجیه هایی وجود دارد؟
چرا و از کجا؟ این القا و سکوت و دعوت به خاموشی و خواب از کجا می آید؟
از کجا میتوانسته بیاید؟
آیا تصادفیست؟
آیا صرفا بخاطر اینست که هر انسانی ذاتا منفعت طلب است و به سود خویش می اندیشد؟
یا چیزی بیش از این نیز در کار بوده است؟

و باید پرسید تجارت براستی چیست و چگونه باید باشد و چگونه است و با جهان چه کرده و چه میکند و در برابر آن چه باید کرد؟
آیا بازهم باید خاموش بود؟
آیا تجارت باید کنترل شود و نسبت بدان ظنین بود، یا خویش را بدست آن سپرد و تجارتمردان را ناجیان بشریت تصور کرد؟
شاید بقول آقای استالمن آنها امروز در نقش همگان هستند؛ آنها دانشمند هستند و با دانشمندانی که اجیر میکنند یکی فرض میشوند، آنها ناجیان و خردمندان جامعهء بشری نیز هستند و کارشان توسعهء رفاه و امکانات و فناوری برای بشریت است بدون اینکه انگیزهء اولشان سود شخصی باشد و این انگیزه بتواند برخوردی با منافع واقعی اجتماع داشته باشد. آنها عین منفعت اجتماع نیز هستند. آنها و سرمایهء آنها معیار موفقیت و عدالت است. آنها کسانی هستند که باید حفاظت شوند. آنها کسانی هستند که بقای جامعه به بقایشان بستگی دارد. آنهم بقایی که شرایطش را خود آنان اعلام میکنند! آنان خود گزارشگر و قاضی و واضع قانون شده اند. عملا آنان همه کس و همه چیز و همه جا هستند.

آیا شما با تمامی این گزاره ها موافق هستید؟!

از وقتی با فلسفهء نرم افزار آزاد و مردان روشن و بزرگی همچون ریچارد استالمن آشنا شدم، و پیش رفتم و پیشتر. تحلیل کردم، اسناد را دیدم، استنباط کردم، استدلالها را خواندم، شواهد را بررسی کردم، و همزمان با مسایل مرتبط دیگری نیز تماس پیدا کردم...
از آنوقت هر روز فکری در ذهنم بیشتر قوت گرفت، که نیمهء پنهان اهریمنی که در جهان وقایع عجیب و غیرقابل درکی را بوجود میاورد و فاجعه و رنج ایجاد میکند، آنگونه که انسان در عجب میماند که چرا و چطور ناگهان اینگونه شد، و نباید اینطور میبود و میتوانست براحتی طور دیگری باشد، میتواند در کجا باشد! و منشاء آن بروزهای ناگهانی که معلوم نیست چطور و از کجا ظهور می یابند چیست. و چرا!

میپرسیدم چرا بشریت باید اینقدر دیوانه و احمق باشد؟

و من خود چه احمق یا درواقع جاهل بودم که نمیدانستم این داستان تکراری تاریخ است.
از همان فیلمهایی که در تلویزیون دیده ایم تا امروز.
داستان رنج مردمانی که بدست ستمگران و ثروتمندان استثمار و شکنجه شده اند.
آن ظالمان نابود نشده اند.
آنها امروز نیز وجود دارند.
چرا باید رفته باشند؟
این ذات بشر است و اهریمنی که در درون هر انسانی هست.
نمیتوان گفت کسی از آن بری است و نمیتوان گفت چنین انسانی خود نیز قربانی نیست.
اما باید هوشیار بود و از خود دفاع کرد و اهریمن را رسوا کرد.
آنچه آنان به ما القا میکنند، یا اهریمن درون آنان، شاید همچون کالبدی تسخیر شده توسط شیطان، همان خاموشی و هراس از بیان واقعیات است.
گاه ما را به جلب منافع سطحی و مقطعی خویش فرا میخوانند و اینکه فکر کردن به معیارهایی ورای آن احمقانه یا نامشروع است و گاه از در تبلیغات و هیاهو و اتهامهای گوناگون زدن وارد میشوند.
آنگونه که طیف نسبتا کاملی از آن در تاریخ ایالات متحده، بعنوان قطب بزرگ سرمایه داری و قدرت جهانی، و بخصوص مورد نظر ما در تاریخچهء جنبش نرم افزار آزاد ثبت است و امروز نیز میبینیم.

من میگویم آنان مسبب نیمی از فجایع دنیا هستند! اگر بیشتر نباشد!

نقش آنان کوچک نیست.
همانطور که فلسفهء نرم افزار آزاد کوچک نیست.
و آنچه نرم افزار انحصاری انجام میدهد و می آفریند کوچک نیست.
هرکس اینها را کوچک فرض میکند بگوید پس چه چیز را بزرگ فرض میکند.
و پایه های فجایع بزرگ چگونه خلق میشوند؟ آیا به یکباره و با پذیرش همگانی؟

قدرت و نفوذ و ثروت.
و تجارتمردان سود اندیش. تنها سوداندیش.
و ضمنا بسیاری از آنان احمقهای کاملی هستند.
که میپندارند هنر تجارت، یا به بیان دیگر برای آنها کلاهبرداری و فریب و ترغیب، خرد و افتخار است.
نمونه های آنها را دیده ام، و احتمالا دیده اید. اگر منی که چندان سروکاری نداشته ام دیده ام، شما حتما دیده اید.
بعضی از آنان مردانی هستند که ادعا میکنند با استعداد و دانایند و باید جامعه بدست آنان سپرده شود (عجب فاجعه ای!!).
اما براستی آنقدر احمق و جاهل هستند که آدمی در حیرت میماند.
و چه بسیار احمقهای دیگری که این احمقها را میستایند و بحالشان غبطه میخورند و آرزوی آنگونه بودن را دارند.
بسیاری از آنان حتی دانشی بدوی نیز در مقولات مربوطه ندارند. نه از تجارت و قوانین آن چیزی میدانند و نه از ماهیت و واقعیت و تاریخچهء آن تجارتمردان قهرمان!!

وقتی بیل گیتس میشود اسطورهء علم و نابغهء تجارت و الگوی انسانی هوشمند و خلاق و موفق، معلوم است که راه تاکجاها برای اینطور افراد باز است.
و چقدر مردم در جهل و تفکر نابخردانه بسر میبرند.
آنان کورکورانه قهرمان میپرورانند.
شاید بنوعی ذهن کودک خویش را در سرابی که در خیال خویش با نمودی برونی تطبیق داده اند تجلی میدهند.
آری این درون آنهاست. و تصویر آن.
نقشهای خارجی بهانه اند.
و یکی از این کودکان هم میشود بیل گیتس!
و به گمانم تا بشریت اینقدر احمق دارد، کارش زار است.
مگر اینکه عنان کارها بدست مردان لایقش سپرده شود.

اهریمنان دیروز میکشتند و شکنجه میکردند و به بیگاری و استثمار میکشیدند.
امروز نیز به شکلهای دیگری همین کارها را میکنند.
امروز نیز در جهان همچنان مردمان میمیرند و شکنجه میشوند.
باوجود اینهمه علم و فناوری و آنهمه رویا و پیشبینی های مثبت دیروز.
پس چه چیز مانع تحقق آن رویا شد؟
چه عامل ناشناخته ای به فرمولها اضافه شد که کسی تاثیر آنرا بدرستی شناسایی نکرده بود؟

امروز نیز کودکانی در آفریقا از گرسنگی تلف میشوند.
هواپیمایی به آسمانخراش میخورد و مردمان میمیرند؛ و بعد برای گرفتن انتقام آنها و برقرار کردن صلح و رفاه و امنیت جهانی (!) بازهم عدهء بیشتر و بیشتر و بیشتری میمیرند و رنج میشکند و ناقص العضو میشوند.
دریافتم که تمام اینها با هم مرتبط است.
براستی چرا تمام آنرا به گردن تجارتمردان فاسد نیاندازیم؟
آنان لایقش هستند! به گمانم حداقل مظنونان اصلی هستند.
آنان پرونده های سیاه قطوری در دادگاه انسانیت دارند.
آنان رد پا و اثر انگشت در بسیاری جاها بجا دارند.
آنان پول و قدرت دارند.
شیوهء جنایت و انگیزهء لازم تنها به قامت آنان برازنده است.
چه کس دیگری را میتوان متهم کرد؟
شاید خود ابلیس را!

بنظرم ابلیس دو دسته پیرو دارد.
شیاطین و احمقها!

گاهی نگاه میکنی و میبینی بعضی بخاطر گردویی جهانی را در خطر می اندازند.
آیا آنان نمیتوانند از یکی از گردوهای چاق خویش بگذرند؟
آنان احمقند یا اهریمن؟
احتمالا کسی بدرستی نمیداند.

نگاه میکنی و میبینی به چه سادگی آنچه خردمندان نسبت بدان هشدار داده بودند و میدهند بوقوع میپیوندد و چطور ما بازهم آنرا نادیده میگیریم، کوچک فرض میکنیم، آخرین و حداکثرترین نمونه میپنداریم.
گویی تا زمانی که ضربه های سهمگین و زجر آور و کشنده را دریافت نکنیم بیدار نمیشویم.
اکثر آدمیان همواره همین بوده اند و هستند.
همسایه ها میمیرند، سگ ما میمیرد، مورچه ها در زیر پایمان له میشوند، کودکی از محرومیت تلف میشود، اما ما گویی قرار نیست به این زودیها بمیریم.
و گویی نوبت ما نرسیده است. و ما مستثنی هستیم. رویین تن.
براستی نوبت ما در کجاست؟ آخر صف؟!
و شاید ما همین امروز نیز در حال قربانی شدن هستیم.
آیا اینطور نیست؟
فکر میکنید چه کسی زندگی شما را و جهان شما را به گند کشیده است؟
یک نفر در یک کجا؟
یک گروه در یک کجا؟
یا تمامی این شیاطین و احمقها؟
که امیدوارم خودتان نیز جزوشان نباشید!!
هرکس در هرکجا با هر نام.
تنها لازم است که احمق یا شیطان باشد.

قدرت+احمق/اهریمن=؟

یک مثال:
فرض کنید میکروسافت از جورج بوش در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرده است.
که البته کرده است!
خب چرا؟
فرض کنید بخاطر اینکه سیاستمدار دست آموز آنها بوده باشد.
و حتما این استعداد را در او هم دیده اند و قابلیت کنترلش را!
فرض کنید بخاطر اینکه جورج بوش حامی و معتقد قوانین انحصاری، بخصوص مفهوم القایی «مالکیت فکری» بوده است.
فرض کنید برای آن ارزش تردید ناپذیر و حقانیت و اصالت ذاتی قایل بوده است.
بدید ما چنین افرادی بقدر کافی احمق میباشند که لایق رهبری یک کشور و چنان ارتش عظیمی نباشند.
اما خب چه کسی به این چیزها فکر میکند؟!
و چه کسی، حتی از حرفه ای ترین خبیث ها، میتوانست پیش بینی کند که دقیقا چه خواهد شد؟
تا چه رسد به احمقها!
آنان یک احمقی را بخاطر منفعت خویش بر سر کار می آورند و این احمق جهانی را به گند میکشد.
هزاران و صدها هزار نفر را میکشد و ناقص میکند و در رنج و شکنجه روزگارشان را به تباهی میکشاند.
شاید کسی هم نمیخواسته اینطور شود؛ آخر این احمق برای کار دیگری درنظر گرفته شده بود؛ و احتمالا توسط احمقهای دیگری!
و این دقیقا همان گردوست که جهانی را بخاطرش به نابودی میکشانند.
البته چه گردوهای چاق و متعددی.
بهرحال مثال گردوی ما یک قیاس و مثال است؛ شاید کمی اغراق شده.
اما در ماهیت تفاوتی نمیکند.

میبینید که تجارتمردان احمق و فاسد، و این سیستمهای فاسد و قابل سوء استفاده و کنترل نشده، چطور میتوانند از تفکرات ساده و مستقیم ابلهانه، فاجعه های بزرگ خلق کنند.
اینها شوخی نیست.
واقعیت جهان ماست.
بر آنها اسناد و نشانه های بسیار وجود دارد.
همچنان که در داستان این جنبش (نرم افزار آزاد) و در ضمن دنبال کردن راه و برخوردهای آن میتوانید اسناد و نشانه هایی را بیابید که دنیا براستی بدست چه کسانی است! و چطور سیاستمداران نیز از دو دسته نادان/احمق و فاسد خود در دست تجارتمردانی از همین دست هستند.
بطور مثال کسی که در کل اروپا قانون وضع میکند خودش آنقدر بی سواد و احمق است که تفاوت میان کپی رایت و پتنت را نمیداند.
من نمیدانم اینها ناگزیر است و طبیعی یا نه.
اما هرچه هست، باید به آن نادانهایی که فکر میکنند خیلی میدانند گفت که، آنکه نداند و فکر کند که خیلی میداند و بر این ادعا سندی نیز نداشته باشد، براستی خیلی بیشتر از آنچه که سرش به تنش بیارزد نیز میداند!!
از چه چیز دفاع میکنید؟ جهل؟ فساد؟ حماقت؟ اهریمن؟ شما براستی چه چیز میدانید و چه چیز از شما برمی آید؟

قدرت و پولی که این ابله ها و فاسدها بدست آورده اند از کجا آمده است؟
مگر نه اینست که از همین سیستم فاسد و ابلهانه. از روح اهریمنی همین قوانین ضد بشری.

قدرت قدرت میاورد. فساد فساد. قدرت + فساد = فاجعه.

و چرا این قوانین اهریمنی هستند؟
من میپرسم آیا هویدا نیست؟

شما بقدر کافی نمیدانید.
برای همین برایتان هویدا نیست.

در جریان مطالعات وسیعم به مطالب بسیاری برخوردم.
جریانهای مضحک. گفتارهای تکراری احمقها و فاسدها و نتایج آنها.
و آنچه در تاریخ از آنها بجا مانده است جز حماقت و محرومیت نیست.
گاهی همزمان به آنها میخندی و گریه میکنی. البته پس از شوکه شدن از شدت و آمار بالای خودخواهی و حماقت عظیم این بشر دوپای مدعی که فکر میکند خیلی میداند و محور کاینات است.

در جایی به یک «پیچ» برخوردم با یک طرح ساده که تحت پتنت بود و بخاطر همین محدودیت، و مشکل میان مالک حق انحصار آن و تولیدکنندگان برای همیشه متروک شده بود. طرح دیگری جایگزین آن شده بود. با اینکه احتمالا هزینه و مواد اولیهء بیشتری مصرف میکرد.
طرح آن پیچ اولیه طرحی کاملا ساده و در عین حال کارا و مقرون به صرفه بود.
در این میان آدمی میپرسد چطور اینها تحت کنترل یک فرد درمی آید و چطور چنین حقی به کسی داده میشود که بشریت را از یک چیز ساده محروم کند.
و چطور این افراد اینقدر خودخواه و ابله و لجباز هستند که خویش را محور کاینات فرض میکنند.
براستی عجب ظرفیت و شخصیتی دارند این افراد خلاق که بعضی آنان را بعنوان نیمه خدایان میخوانند!
آیا آدمی، یا این نیمه خدا، اینقدر گذشت و خرد و انسانیت ندارد که بتواند از چیز پیش پا افتاده ای بخاطر بشریت بگذرد؟
و آیا حتما باید مردان نرم افزار آزاد به ما بیاموزند که با گذشت و مهربانی بیشتری هم میتوان زیست و میتوان بهتر هم زیست؟ و آنچه ما حق خویش میدانیم شاید چیزی نیست جز آزمون انسانیت برای ما؟
اینکه ما همه یک جامعه ایم؛ بخشی از سرنوشت مشترکی داریم؛ جامعهء ما جدای از ما نیست و ما نیز مدیون آن هستیم...
همین جامعه است که ما را به رسمیت شناخته، به ما فرصت داده، ارزش و اختیار و حقوق به ما داده، مجال غرورآفرینی خلق کرده ... و در قبال آن وظایفی نیز داریم.
آیا بدون این جامعه ما میتوانستیم امروز باشیم و در اینجا باشیم و آیا دستاوردهای ما صرفا برای خودمان است؟
دستاوردهایی که محتوا و ارزش و افتخار آنها را جامعهء ما به ما ارزانی داشته. بر پایهء دستاوردهای کل آن جامعه در طول تاریخش که بدون آن ما نیز احتمالا امروز هیچ نبودیم.
آیا ما باید صرفا گیرنده باشیم و گویی تمامی جامعه برای ما و در خدمت ماست، و یا نه و فلسفهء آن چیز دیگری بوده است؟
آیا باید از آنچه آن به ما میدهد سوء استفاده کرد؟
آیا اگر دریافتیم که روشی و حقی و محدودیتی برحق نیست و به نفع این جامعه نیست و اشتباهی صورت گرفته است باید خاموشی اختیار کنیم و آزمندانه فقط سودی را که به جیب ما سرازیر میشود تحت نظارت و محاسبه قرار دهیم.
و چه پست هستند آنان که به این جامعه و انسانیت و آرمانهای او بیش از این نیز خیانت میکنند و آن را میفریبند و تخریب میکنند و از ناآگاهی و حسن نیت دیگران سوء استفاده میکنند.
آنان خود، «دزدان واقعی» هستند.
«دزدان و جنایتکاران».
که امروز با افتخار خود را معرفی میکنند و با اسم و نقشهای دیگری، و بسیاری نیز آنان را باور میکنند.
و جالب اینکه اینکار را با دزد و خلافکار خواندن قربانیان خویش نیز همراه میکنند.

دنیا براستی چه راحت وارونه میشود.
شاید چون چشمهای ما میتواند براحتی هرچیزی را وارونه ببیند. اگر ما بخواهیم. یا اگر بیمار باشیم و یا ندانیم.
وگرنه حقیقت همواره یکیست.
و معیار معتبرتر از دید و منافع شخصی برای درک حقیقت چیست؟
آیا همان اخلاق و اصول اصیل نیست؟
یعنی ترکیب حقوق و آزادیها و وظایف انسانی در یک جامعه با معیار اخلاق و منفعت کلی جامعه.

بشریت امروز همه چیز را به گند میشکد؛ بیش از آنچه ناگزیر بوده است.
چرا؟ میدانید؟
میدانید که بخش بزرگی از آن بازهم زیر سر همین تجارت و تجارتمردان است؟
بخوانید و تحقیق کنید تا بدانید.
و یک ابزار محوری و قدرتمند در خدمت آنان، و زایندهء بخش قابل توجهی از حماقتها و خسارتها و فسادها، همین قوانین انحصاری هستند.
بشریت تاکنون بر اثر این قوانین انحصاری، قوانین «مالکیت فکری»، از دستاوردهای متعددی که مقرون به صرفه تر بوده اند محروم شده است.
وگرنه احتمالا امروز اتومبیل هایی میداشتیم که فرضا آلایندگی آنها نیم اتومبیل های امروزی بود و خرج و خرابی و مصرف آنها نیز پایینتر. و خیلی مثالهای دیگر.
درحالیکه امروز کرهء زمین به فریاد درآمده و زنگهای خطر همگی به صدا، و هنوز که هنوز است ابرشرکتها برای همگان، بشریت، طبیعت، حیوانات، گیاهان، جهان، تصمیم میگیرند که چه باید کرد.

این جنبهء اهریمنی تجارت را کوچک نشمارید.
بنظر من بسیار جدی تر و بزرگتر از آنست که بتوان سخنی از آن نگفت.
و اینکه کسی از آن سخن نمیگوید نقصی اساسی و خطرناک است که در این روزگار ضرورتش بیش از پیش احساس میشود.
بشر در جهل و غفلت فرو رفته.
به مسایل سطحی و فرعی و نتایج بارها میپردازد، اما چنین پایه های مهمی را از نظر دور داشته است.
آنچه ما حداقل میتوانیم بکنیم، اینست که بدانیم، بگوییم (البته با دانش و مسئولیت کافی)، و دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم.
آلت دست دشمنان انسانیت نشویم. نگذاریم از ما با نقطه ضعفهای بشری سوء استفاده کنند.
حداقل تا آنجا که میتوانیم.
بیش از حد به بازیچه های کم ارزش مشغول نشویم.

مهمان

ممنون.
ولی یکمی زیاده باید واسش وقت بگذارم !
۵خط اول رو خوندم بعد یه دید کلی از منظره ی پست و بعد خسته شدم :| خیلیه.
موفق باشی ولی من در عجبم که چطور خسته نمی شی و انقدر می نویسی.

مهمان

سلام آقای فلانی،
جالب بود و همچنین دلسوزانه، البته به قول خودتون باید تحقیق کنیم.
با چیزایی که شما گفتید یادم اومد به انیمیشن رونسانس:
<!-- m --><a class="postlink" href="http://fa.wikipedia.org/wiki/">http://fa.wikipedia.org/wiki/</a><!-- m -->رنسانس_(فیلم)
<!-- m --><a class="postlink" href="http://en.wikipedia.org/wiki/Renaissance_(film">http://en.wikipedia.org/wiki/Renaissance_(film</a><!-- m -->)
که آینده جوامع انسانی رو نشون میده که چطور شرکتها بر روی زندگی آدمها کنترل دارند و برای اونا تصمیم می گیرند و اینکه چطور دولتها ابزار دستشونند. من فکر میکنم همین الان این اتفاق داره می افته، نمونش همین سایتهای بزرگ خدماتی و . . .!

در ضمن اگه حرفام بی ربط بود ببخشید.[/code]

مهمان

زیاد مینویسی سرجاش اما کاش زبون گفتاری مینوشتی که بشه خوند.. به نظرم اینه برای خانم ها یه مجله بزن عاشقت میشند
Anonymous نویسنده :سلام آقای فلانی،
جالب بود و همچنین دلسوزانه، البته به قول خودتون باید تحقیق کنیم.
با چیزایی که شما گفتید یادم اومد به انیمیشن رونسانس:
<!-- m --><a class="postlink" href="http://fa.wikipedia.org/wiki/">http://fa.wikipedia.org/wiki/</a><!-- m -->رنسانس_(فیلم)
<!-- m --><a class="postlink" href="http://en.wikipedia.org/wiki/Renaissance_(film">http://en.wikipedia.org/wiki/Renaissance_(film</a><!-- m -->)
که آینده جوامع انسانی رو نشون میده که چطور شرکتها بر روی زندگی آدمها کنترل دارند و برای اونا تصمیم می گیرند و اینکه چطور دولتها ابزار دستشونند. من فکر میکنم همین الان این اتفاق داره می افته، نمونش همین سایتهای بزرگ خدماتی و . . .!

در ضمن اگه حرفام بی ربط بود ببخشید.[/code]
متاسفانه بنده فیلم را ندیده ام.
و در مقاله های ویکی توضیح کامل و مشخصی درمورد جنبهء مورد نظر شما نیامده بود.
ولی بهرحال! بله متوجه شدم.
از اینطور سناریوها یکی دوتا هم خلق نشده.

بله شرکتها/تجارت همین الانش هم بیشتر از چیزی که فکر کنید روی زندگی مردم، حکومتها و قوانین تاثیر دارن. و البته تاثیر منفی!
و بنده دارم میگم که تاثیر این سیستمهای فاسد و نابخردانه چطور میتونه عمدا و غیرعمدا منجر به بزرگترین فجایعی بشه که میشه تصورش رو کرد. براحتی و احمقانه تر از چیزی که فکرش رو بکنیم. و شاید بعضی وقتها هم کاملا عمدی و حساب شده.
و درواقع ریشهء بسیاری از مشکلات و بدبختی های بشر رو در جای دیگری نمیشه جست. مگر یک منشاء فساد و قدرت پول و کنترل نیست و مگر اینها رو در دنیای تجارت و شرکتهای بزرگ نمیشه دید؟ خیلی ساده و روشن هست.
همین مسایل ساده مثل قوانین انحصاری مختلف؛ که درواقع مهم و پیچیده هستن، ولی ساده گرفته میشن منجر به ایجاد امپراطوریهای عظیم نامشروعی شدن که ذات اونها پاک تر از نیتی که باعث ایجادشون شده نیست. از اونها چیزی انسانی تر از ذاتی که دارن سر نمیزنه.
همین ساده گرفتنها و اغماض و جهل و ساده اندیشی، منجر به لجام گسیختگی تجارت و حاکم شدن اون بر بشریت شده. دیگه تقریبا دموکراسی سالمی در دنیا وجود نداره.
تجارت باید کنترل بشه. اختیارات نامشروع و بقول آقای استالمن قدرت سیاسی ازش گرفته بشه.
البته بنظرم بعضی اونهایی که متخصص یا بنوعی در جریان هستن بخوبی این مسایل رو میشناسن و شاید بنظرشون حرفهای ما هم بدوی و بدیهی بیاد.
بخش بزرگی از فعالان اجتماعی از چنین افرادی تشکیل شدن. بنظرم بطور مثال از گروههای طرفدار محیط زیست گرفته تا اقسام دیگر.

منتها این تاثیر و کنترل و فساد تجارت و اعمال قدرت شرکتها لزوما به اون شکلی نیست که فرضا در فیلمها دیده میشه (شاید بخاطر اینکه خیلی رسوا هست). گرچه اونهم قابل واقعیت پیدا کردن هستن و درواقع در طول تاریخ تاحدودی به شکلهای مختلف در گستره و ابعاد مختلف دیده شده.
الان هم کم و بیش وجود داره. از ابعاد کوچک تا نسبتا بزرگ.
فقط دقیقا به اون شکل و شدت و کمال و آشکاری نیست.
اما تاثیرات عملی بزرگ و جدی ای میتونه داشته باشه.

اما اگر بخوایم به این بحث پرجلوه بپردازیم باید بگیم که بخشی از تعریف/خصوصیات ابرشرکت، شرکت بزرگی هست که عملا دارای ساختار اجتماعی و فرمانروایی مستقل خودش هست و میتونه از ابعاد مختلف قدرتهای بزرگ و نفوذ زیادی داشته باشه. نیروی امنیتی این ابرشرکتها میتونه در حد نیروهای نظامی مجهز و کاملی باشه. چه بطور مستقیم و چه بطور غیرمستقیم. گاهی خودشون نیروی امنیتی دارن و گاهی هم عملا نیروهای امنیتی و نظامی حکومتی هم دراختیارشون قرار دارن.

این شرکتها، کارمندان و اعضا خودشون رو تحت کنترل و انقیاد و قوانین و فرهنگ داخلی خاصی دارن.

بعنوان یک نمونهء احتمالی از یک ابرشرکت، در تاریخ استعمار انگلیس کمپانی هند شرقی رو میبینیم که چنین وضعیتی رو داشت و عملا یک نیروی نظامی کامل هم بود.

این قضایا خیلی مفصل و پیچیده هست و احتمالا اگر بیشتر دنبالش بریم مطالب و مستندات زیادی هم درموردشون میشه پیدا کرد.
احتمالا چیزهایی رو خواهید فهمید که هرگز فکرش رو نمیکردید. همونطور که بنده از کانال فلسفهء نرم افزار آزاد و مطالعهء مقالاتش و دنبال کردن نسبی یکسری مسایل مربوط دور و نزدیک دیگه، و حتی برخورد ظاهرا تصادفی به بعضی مطالب که جنبه ها و نشانه های خاصی رو گوشزد میکردن به این نتایج و یک تصور کلی واقعی و روشن از چگونگی آلوده بودن دست تجارت به خون و رنج انسانها رسیدم.
شاید اینها رو همه شنیده باشن. اما میگن شنیدن کی بود مانند دیدن.
و اینکه خودت درکش کنی و عملا بهش برسی، تا اینکه برات صرفا مثل یکسری ادعا و شایعهء متداول باشن چیزی دیگری هست.
راستی اگر به اینطور داستانها علاقه دارید، ظاهرا یک داستان کوتاه هم آقای استالمن در اینمورد ساخته:
<!-- m --><a class="postlink" href="http://www.gnu.org/philosophy/right-to-read.html">http://www.gnu.org/philosophy/right-to-read.html</a><!-- m -->
شاید خوندنش کسل کننده بنظر برسه، ولی بنظرم واقعا میشه از روش یه فیلم کامل مشغول کننده ساخت!
و البته این یک مشغولیت صرف نیست؛ یک هشدار واقعی هست. و شاید یک نوع پیش بینی از آیندهء بشریت.

درجایی دیگر آقای استالمن اشاره میکنه که درحال حاضر تمام نشانه ها و ابزارها و قوانین لازم برای تحقق چنین ساختارهایی وجود دارن یا در مراحل رشد هستن.
واقعا فکر میکنید وجود اینها تصادفی هست و بی هدف؟
ممکنه زندگی مثل فیلمها نشه، چون بشر رشد داره، آگاهی از دموکراسی داره، همین فیلمها رو داره!! و غیره.
اما درواقع قضیه میتونه شکلهای دیگری داشته باشه و همونطور که اشاره شد اینقدر مستقیم و رسوا نباشه. در عین حال اثرات و تبعاتش کاملا جدی و وخیم باشن.
بنظر بنده همین امروز این نتایج بطور مشهودی وجود دارن.
این حرکت جهانی تجارت، خزنده و هوشمند هست و پشتش سیاست و هوشمندی و تطابق خوابیده. یک حرکت کور و کاملا آشکار نیست. خزنده و فریبکار و منعطف هست. نفوذ میکنه و راه خودش رو پیدا میکنه.

مهمان

فلانی جان با راه روش بودایی (بببخش و بخشیده شو) نمی‌شه به اون دنیایی که شما می‌گی رسید. دنیایی فارغ از استثمار! فارغ از خود بیگانگی انسان. چه کسی رو ببخشم؟ آیا ستم‌گران رو هم ببخشیم؟
من معتقدم باید آگاهی رو به میان مردم برد!
منتظر تماس شما با یاهو مسنجر هستم:
mehdiabbasi87

<!-- m --><a class="postlink" href="http://360.yahoo.com/mehdiabbasi87">http://360.yahoo.com/mehdiabbasi87</a><!-- m -->
Folaani نویسنده :نیمی از اهریمن

آیا تاکنون اندیشیده اید که چرا؟!


Wow! این تکنوتاکس Limit بر اساس MegaByte برای پست نداره ؟!‌



پس اس! : آقای فلانی شما کرج لاگ تشریف نمیارید ؟‌Smile
بی ارتباط به لینوکس (:

مهمان

jadi نویسنده :بی ارتباط به لینوکس (:
لینوکس بی ارتباط با گنو!